کد مطلب:67999 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:3108

موضوع 03











رعایت عواطف و احساسات موضوع سوم، مسئله ای است كه باید همواره بدان توجه داشت، و بر مولف مسلمان اهل هر مذهبی كه باشد رعایت آن ضروری است. آن مسئله، رعایت عواطف و احساسات خلقهای مسلمان جهان است. مبادا در بحث و منطق خویش، این احساسات را نادیده انگارند و از حدود لازم احترام به سلف (صحابه و تابعان) در گذرند. البته این حرمت گزاری، به صورت مطلق و دربست منظور نیست، زیرا احترام به صحابه و تابعین- اگر نسبت به همه افراد آنان در نظر گرفته شود- نه عملی است و نه برای وحدت ایدئولوژیك اسلامی ضروری است و نه به سود اسلام است و نه مطابق سنت

[صفحه 96]

پیامبر. زیرا خود برادران اهل سنت نیز عملاً برای همه صحابه و تابعان حرمت قائل نیستند، چون قاتلان عثمان از میان صحابه و تابعان برخاستند، و هم خالد بن ولید، قاتل مالك بن نویره صحابی بود، در حالی كه بارها خلیفه دوم، به ابوبكر اصرار می كرد كه بر او حد جاری كن و او را به قصاص قتل مالك بكش. و از این قبیل بسیار است. همین گونه در تابعان كسانی بودهاند از قبیل یزید و عمر سعد و شمر، و حتی در صحابه، كسانی بوده اند چون حكم بن ابی العاص و مروان بن الحكم كه پیامبر خود لعن و طرد و نفرینشان كرده است. پس سنت نبوی نیز احترام به همه صحابه را دربست و بی گفتگو ایجاب نمی كند. و افزون بر عمل به سنت پیامبر هم كه نه از هیچ مسلمانی می شود توقع داشت و نه باید توقع داشت، زیرا علاوه كردن بر سنت، عین بدعت است.[1] .

[صفحه 97]

بنابراین، اینكه برخی از صحابه و تابعین، مورد حرمت برخی از مذاهب اسلامی نیستند، نه با وحدت اسلامی منافات دارد و نه باید موجب طعن و طنز و تكفیری شود نسبت به مسلمانی و اهل قبلهای. چطور می شود كه این امر موجب طعن باشد، با اینكه می نگریم كه در میان خود صحابه و تابعین طعن و طنز كه هیچ، حتی جدال و كتشار نیز بوده است. از باب نمونه می توان به این قضا توجه كرد: رفتار حباب بن منذر با ابوبكر (در سقیفه)، فریاد كشیدن چند تن از طرفداران سقیفه درباره سعدبن عباده صحابی انصاری بزرگ و امیر خزرج كه او را بكشید زبیر و فریاد او كه شمشیرم را در نیام نمی كنم مگر با علی بیعت كنید، فریاد عمر درباره صحابیی چون زبیر كه این سگ را بگیرید و ریختن عدهای و زدن زبیر، رفتار عثمان با ابوذر غفاری و عمار یاسر و ابن مسعود، قتل عمار یاسر به دست سپاه شامی معاویه، رفتار معاویه با حجربن عدی و كشتن او و یارانش، مسموم كردن معاویه امام حسن را، سپس شهادت امام حسین و دیگر فرزندان پیامبر و اصحاب امام به دست اینان، و ده ها صحابه و تابعی دیگر كه به دست معاویه و یزید و حجاج و دیگر كارگزاران آنان شهید شدند، چونان محمد بن ابی بكر، مالك اشتر،هاشم مرقال، میثم تمار، سعید بن جبیر و...

پس صحابی بودن یا تابعی بودن، هیچ مسئله ای را حل نمی كند، مگر اینكه شخص صحابی یا تابعی، همه تعلیمات اسلام را جذب كرده باشد و جنبه های رسوب كرده جاهلیت خویش را معدوم ساخته باشد و شخصیت ثانوی اسلامی پیدا كرده باشد و نسج قرآنی و ریخت محمدی یافته باشد و به مرحله تولدی دیگر رسیده باشد. و پس از درگذشت پیامبر و رفتن او چیزی را تغییر نداده باشد. و می دانیم كه همه آنان كه به نام صحابه معرفی شدهاند یا تابعی- به بداهت تاریخ- چنین نبوده اند. و اگر همه چنین بودند و این چنین، پس این حدیث نبوی كه در (صحیح بخاری) آمده است چیست؟ معلوم است كه كتاب (صحیح بخاری)، در جهان

[صفحه 98]

تسنن، به تصریح باری ما علمای اهل سنت، معتبرترین كتاب است پس از قرآن مجید، و در طول حدود120 سالی كه از تالیف آن می گذرد، تنها مدرك درجه اول همه مسائل دینی سنی است. مولف این كتاب، حافظ ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری (م 256 ق) در این كتاب، در كتاب الفتن، این حدیث را نقل كرده است:

پیامبر فرمود: (در قیامت، من بر لب حوض كوثر ایستاده ام منتظر كسانی كه نزد من خواهند آمد. در این هنگام گروهی را از كنار من می برند و دور می كنند. می گویم: اینان نیز امت منند. می گویند: تو نمی دانی، اینان (پس از تو) واپس رفتند و به قهقری بازگشتند).

نیز مولف كتاب (صحیح) در همانجا، از پیامبر روایت كرده است كه فرمود:

می گویم: «پروردگار من! اینان اصحاب منند» خطاب می رسد: «تو نمی دانی كه پس از تو چه كردند!».

و از این قبیل حدیث، در صحیح مسلم و دیگر مآخذ معتبر خود اخل سنت بسیار است. آیا نباید به این احادیث كه سخنان پیامبر است و در مدارك معتبر نقل شده است توجه كرد؟ در اینجا برای اینكه بیشتر روشن شود كه- این نظریه یعنی نظریه ای كه می گوید همه صحابه دربست و صد در صد، عادل و معصوم و بری از خطا و اشتباه نبوده اند- اختصاص به شیعه ندارد، به جز اشارهای كه به احادیث نبوی در این باره كردم و نمونه ای آوردم، سخن سه تن از محققان اهل سنت را نقل می كنم، یكی، از عالمان مشهور اهل سنت در گذشته و دو تن از مردم این سده.

سخن تفتازانی

سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی شافعی (م 792 ه)، عالم و ادیب و محقق و متكلم معروف دنیای سنت، در نیمه دوم قرن هشتم، مولف

[صفحه 99]

كتاب های مشهوری چون «تهذیب المنطق و الكلام» و «شرح عقاید نسفی» و «مقاصد الطالبین فی اصول الدین» (معروف به «مقاصد») و «شرح تفسیر كشاف» و... می گوید:

جنگ های و كشمكش هایی میان صحابه به وقوع پیوسته است و در كتب تاریخ ثبت شده و از زبان راویان موثق نقل گشته است، ظاهراً این همه دلالت دارد. بر اینكه عده ای از صحابه از راه حق منحرف شدند و ظالم و فاسق گشتند. باعث این انحراف و این ظلم و فسق، كینه و عناد و تباهی و حسد و دشمنی پیشگی و سلطنت خواهی و ریاست طلبی و میل به لذت ها و شهوت ها بوده است، زیرا چنین نبوده است كه صحابه، همگی، مبری از گناه باشند و معصوم.[2] .

سخن احمد امین مصری

این نویسنده و محقق معاصر اهل سنت- كه تعصب های او علیه شیعه معروف است- نیز در كتاب «فجرالاسلام» می گوید:

آیا به مجرد داخل شدن عرب در اسلام، تعلیمات و آداب جاهلیت و گرایشهای جاهلی آنان از میان رفت؟ حق این است كه چنین نبود.[3] .

سخن عبدالهادی مسعود

این ادیب و نویسنده و مورخ مصری، عبد الهادی مسعود ابیاری، نیز چنین می گوید:

برخی از آنان كه با علی بیعت كرده بودند، بیعت و پیمان خویش را شكستند،[4] و آنچه را بر آهنگ آن، پیمان استوار كرده بودند تباه ساختند. از اینجا جنگ های داخلی میان مسلمانان بیاغازید،[5] و سرانجام با پیروزی زورمندان

[صفحه 100]

پایان یافت. این جنگها با پیروزی حق پایان نگرفت. اگر با پیروزی حق پایان گرفته بود، علی (ع) خود مجسمه حق بود، و می بایست او بر همه چیز پیروز گردد: بر حیله مكاران، بر نیروی مال و اسلحه، بر جست و خیز ستم و اغراض و دسیسه انگیزی و فریب گستری، گویی خدا می خواست كه دولت مسلمانان به محنتی بزرگ دچار گردد، در حالی كه هنوز اصول اسلام در دل های مردم درست جایگیر نشده بود، و رور اسلام آنگونه كه ما در آغاز تحقیق درباره قضایای صدر اسلام می پنداشتیم در خون آنان سرایت و نفوذ نكرده بود...

[صفحه 101]

آنان،[6] مسئله ای است سیاسی كه بعدها پیدا شد. و از این راه خواستند تا هر عملی كه آنان كردهاند درست تلقی شود، و هر چه كه بر رهبران راستین شعار قرآن (ائمه آل محمد) رفته است، نه تنها كفر و ارتداد به حساب نیاید، بلكه توجیهی داشته باشد. و در مورد احكامی از قرآن كه نقض كرده اند و سنتهایی را كه به ضدش تبدیل نموده اند و اجتهاداتی كه در برابر نص كرده اند[7] و قهراً مقداری از حقایق تعلیمی و تربیتی اسلام در این میان پایمال شده است، مورد مواخذه نسل های بعدی اسلام قرار نگیرند.

پس در حقیقت آنچه درست است و شعاری است صحیح، «عدول صحابه» است (یعنی: عادلان و پرهیزگاران صحابه)، نه «صحابه عدول» (یعنی: صحابه دربست عادل و پرهیزگار!).[8] یعنی اینكه در میان صحابه، هم مومن ترین و فداكارترین كسان وجود داشتند كه در نتیجه عمل به اسلام بدان اوج راستین رسیدند، و هم كسانی بودند كه هنوز بقایای خوی و خصلت پیشین را از دست نداده بودند و با وجود اولی خویش زندگی می كردند و زوایای روحشان از رسوبات و تهنشین های عادات جاهلیت تهی نشده بود.

[صفحه 102]

بویژه برخی از آنان كه در سنین آخر عمر پیامبر و پس از فتح نهایی (فتح مكه- سال 8 هجرت، یعنی 21 سال پس از دعوت پیامبر و تبلیغ اسلام و 2 سال به مرگ پیامبر) از سر ضرورت، در اسلام داخل شده بودند و به اصطلاح مورخین اسلام، «مسلمة الفتح» بودند، مانند ابوسفیان و معاویه، چنانكه دكتر طه حسین می گوید:

ابوسفیان، به هنگام فتح مكه، نگریست كه بر سر دو راهی قرار دارد: یا باید در برابر سپاه پیامبر مقاومت كند تا مكه نابود شود، یا باید مجامله و سازش كند و همراه دیگر مردم اسلام آورد و منتظر باشد تا این قدرت سیاسی كه هم اكنون از مكه به مدینه و از قریش (مشرك) به انصار (مسلمان) منتقل شده است بار دیگر به دست قریش افتد. اما انتظار ابوسفیان به طول انجامید تا اینكه نواسه اش یزید بن معاویه بر سر كار آمد. یزید انتقام غزوه بدر را، با ایجاد «واقعه حره»[9] گرفت. یزید در دشمنی با اسلام و احكام اسلامی،

[صفحه 103]

بهترین نمونه جدش ابوسفیان بود.[10] .

نیز محقق سنی مصری، دكتر علی سامی النشار، استاد دانشگاه اسكندریه مصر، می گوید:

اگر كار پس از علی به دست مسلمانان پاك افتاد بود... ولی كار به دست معاویة بن ابی سفیان افتاد... هر چه درباره معاویه گفته باشند و هر اندازه علمای متاخری كه تابع روش «سلفیه» هستند و برخی دیگر از علمای اهل سنت بكوشند، تا او را در شمار اصحاب پیامبر قرار دهند، معاویه هیچ لحظه مسلمان نبود. و بیش از آنچه با اسلام كرد نتوانست بكند.

و از اینجا بود كه فرزندان فاطمه به پا خاستند و بزرگترین حماسه ها را با خون خود نوشتند: حسن مسموم شد. حسین، پسر علی و فاطمه، به صورتی كشته شد كه تاریخ نظیر آن فاجعه به یاد ندارد. آل مروان با شمشیر برگردن مسلمین سوار شدند. زید بن علی با بر پا كردن حماسهای دیگر، حماسهای سخت و با صلابت، كشته شد...[11] .

مورخ دیگری از محققان عرب می گوید:

چون علی درگذشت، نام معاویه، به عنوان خلافت برده شد. بیشتر كسانی كه خلافت معاویه را قبول كردند اهل سوریه بودند. اما مردم عراق كه شیعیان متعهدی بودند، حسن بن علی را خلیفه شرعی می دانستند. مردم محافظ حجاز، خبر خلافت امام حسن را با شادی پذیرفتند، چرا؟ چون مردم حجاز به مسلمان بودن معاویه و اطرافیانش اطمینان نداشتند،

[صفحه 104]

چه اینان پس از اینكه پیامبر (همراه سپاه انصار) مكه را فتح كرد و پیروزمندانه (پس از هشت سال) وارد آن شهر شد، اظهار اسلام كردند. از این رو عده زیادی معتقد بودند كه مسلمان شدن معاویه از روی عقیده و ایمان نبوده است. بلكه برای رعایت مصالح شخصی بوده است.

محقق عراقی دیگر، دكتر نوری جعفر، چنین می گوید:

من به هنگام بحث و پژوهش درباره «پیراهن عثمان» (كشته شدن عثمان)، به این عقیده رسیدم كه درگیری علی و دشمنان علی، در حقیقت و جوهر خود، درگیری میان دو فلسفه بوده است: فلسفه ای اخلاقی و نمونه،مبتنی بر قرآن و سنت رسول كه ملاك حكومت امام بوده است، و فلسفه ای منحرف و مكار و مبتنی بر زندگانی و عادات دوره جاهلیت كه دشمنان امام تا گلو در آن غرق بودند.

درگیری علی با دشمنان خود، جریان درگیری پیامبر با كفار قریش پیرو بنی امیه را به یاد می آورد. نهایت در آن درگیری پیامبر در برابر دشمنان بت پرست خویش پیروز گشت، لیكن امام به پیروزی نهایی دست نیافت تا بتواند بر اندام دشمنان (معاویه و كسانی چون معاویه)، جامه اسلام بپوشاند. گویا دشمنان مطرود پیامبر یعنی بنی امیه و همانندان آنان- با پسر عم پیامبر، علی، نیز با همان عقاید باطنی خویش، كه با پوششی از اسلام مستور داشته بودند، می جنگیدند، مثلاً معاویه، او پسر هند جگر خوار بود و ابوسفیان. ابوسفیان در هر جنگی كه با اسلام شد پیشرو مشركان بود، و هر آشوب و فتنه ای به سركردگی او برپاگشت. هیچ پرچمی علیه اسلام نیافراشتند مگر اینكه پرچمدار او بود. بدون عقیده قلبی اظهار اسلام كرد و با دلبستگی به كفر آن را پنهان می داشت. برای من روشن است كه مكاری معاویه پیش از آنكه به ابوتراب (علی) آسیب برساند، به روح

[صفحه 105]

اسلام آسیب رسانید. زیرا كشته شدن غافلگیرانه علی، برای شیوع قوای شر می دانی وسیع فراهم ساخت همان قوای شری كه امام آنها را، با خداترسی و نشر آموزشهای دین حنیف در بند كشیده بود از اینجا شعله ایمانی كه دل مردمان را گرم می داشت و به دل «خلیفه بزرگ» پیوسته بود فرو مرد. دیگر والیان و حكام در راه تطبیق زندگی جامعه با تعالیم اسلام سستی پیشه كردند، و برای به دست آوردن سلطه بر مردم به دستاویزهای فاسد رشوه، نیرنك، تهدید و گرسنگی دادن چنگ زدند. روح اسلام پژمرد و طومار تعلیمات اسلامی درهم پیچید و از نفوذ و انتشار افتاد. نتیجه این شد كه درمیان جامعه اسلامی، روحیه بیدینی و تدارك ناكامیهای گذشته[12] شایع شد و سطح اخلاق والا، به طور مساوی، در حاكم و محكوم، پایین آمد.

سبكسری ولاابالیگری و ستم گستری و اقدام علیه قرآن و تعالیم پیامبر از سوی حاكم، و اطاعت و تملق و نفاق از سوی مردم پدیدار گشت، و بانگ حقگویان در زیر فشار سركوبی و خوارداری به خاموشی گرایید. تا كار به جایی رسید كه هر كس برای احقاق حق خویش به پا می خاست، «زندیق»، «ملحد»، «رافضی» خوانده می شد. و این ماكیاولیها و منافق ها بودند كه همه چیز می توانستند داشت و همه كار می توانستند كرد. بنابراین جرم معاویه بزرگتر از مكری است كه در حق امام كرد،[13] زیرا او بنیان اسلام را، به عنوان یك نظام سیاسی مبتنی بر نمونه های آرمانی و مكارم اخلاقی،

[صفحه 106]

ویران ساخت.[14] .

و از این قبیل كسان فراوان بودند. و این شخصیت پیامبر بود كه تا زنده بود، از سویی به صحابه راستین و فرزندان پاك اسلام نیز می داد، و از سویی دیگر بر معتقدات و سجایا و گرایشهای درونی این گونه كسان چونان سرپوشی بود، یعنی حشمت و عظمت پیامبر اجازه نمی داد آنان چیزی از امور درونی خویش را آشكار سازند. و این بود كه تا چهره نهفت، به تعبیر بانوی اكرم، حضرت صدیقه كبری فاطمه زهرا (ع) به اقتباس از قرآن كریم: «انقلبتم علی اعقابكم»[15] شدند. اشاره به اینكه سیره پیشین در پیش گرفتند و به آداب و چگونگیهای جاهلیت بازگشتند، یعنی آنچه اسلام در این گوره می رانده بود زنده شد. و چون آنچه زنده شد، مضاد با اسلام بود، قهراً مقداری از عناصر اسلام را می راند. و در تدام حركت اجتماعی- تربیتی قرآن، وقفه افكند. اگر در كار نشر اسلام چنین وقفهای پدیدار نمی گشت، و اسلام

[صفحه 107]

همانسان زمان پیامبر، بی واقفه ای و بی عایقی می گسترد، و رهبری، پرورده رور قرآن و آموخته دست محمد در راس حكومت «مسجد» قرار می گرفت و منبر همسان تخت نمی شد، و «سقیفه» بر «غدیر» تاختن نمی آورد، و دستگاه های خلافت پا نمی گرفت، و دستهای ستم گستر باز نمی شد، و «خون فرزندان پیامبر، در همه جای سرزمینهای اسلام بر زمین نمی ریخت»،[16] پیشرفت اسلام به گونه ای دیگر می بود. و بیشتر رور واقعی اسلام و تعالیم صحیح آن بود كه نفوذ می كرد. و آنچه برای سربازان اسلام سربازانی كه در شرط مفروش، به دستور علی حركت می كردند مهم نبود، فتور صرفاً نظامی (نه فرهنگی) و غنایم بود.

و حقیقت این است كه تنها توجیهی كه برای ركود عملی اسلام، پس از پیامبر، وجود دارد، همین چگونگی و واقعیت صحابه است. چون این مساله روشن است كه پس از رحلت پیامبر اكرم ما اسلام- به معنای مجموعه تعلیمات آن در سطح عمل فرد و جامعه و حكومت- از نظر تحلیل تاریخی و شناخت عناصر جریانها و فرق كردن میان واقعیت و حقیقت در آنها، پیشرفتی چندان و چنانكه باید نكرد. آنچه هم به عنوان فتوحات عملی شد، بیشتر گسترش جغرافیایی و سیاسی بود تا نقل دادن و بردن مفاهیم و تعالیم قرآن.[17] و از این رو، ویژگیهای حكومت اموی، كه حكومتی بود نژادی ومادی و مضاد با اسلام و دین و مغایر با حكومت قرآنی اسلام و بر باد دهنده عظمت حق و حشمت قبله، خود باعث بیچارگی و استیصال اقوام مسلمان شد. و صدها حكم بنا حق داد، و صدها خون بنا حق ریخت، و تا آنجا كشید كه اسلام را

[صفحه 108]

تباه ساخت.[18] و چنان رسوایی نصیب اسلام كرد كه سر فرزند پیامبر، در شهرهای مسلمانان، بر سر نیزه رفت و به دیر ترسا رسید،[19] .

و نوامیس وصی، به عنوان اسیر، در بدر هامونها گشتند، و این بود كه نخستین بذرهای پیدایش «شعوبیه» از همین جا و از همینان شد. بنابراین شعوبیه زاییده خود عرب است، عرب اموی نژاد پرست متجاوز،[20] عرب به حكومت رسیده و قرآن بر طاق هشته، نه زاییده دست ایرانی، یا قومی دیگر. بنابراین برخی از نویسندگان عرب، یا دیگران، كه از این بابت به ما ایرانیان حمله كرده اند، قضیه را- از روی جهل یا تعمد و غرض- وارونه دیده اند، و وارونه توجیه كردهاند.

در حقیقت باید گفت بنی امیه، انتقامی را كه از آغاز ظهور پیامبر در مكه، همواره، به دل داشتند گرفتند. اسلام انقلابی و مبارزه را به جای خود نشاندند.سنت پیامبر را محو كردند. مكه را به منجنیق بستند. مردم مدینه را قتل عام كردند. قرآن را هدف تیر ساختند. اولاد پیامبر را كشتند. نوامیس پیامبر و قرآن را در هامون ها و آبادیها گرداندند. بدگویی و سب امام بر حق و وصی پیامبر و مجسمه

[صفحه 109]

ملموس اسلام را همه جا رسم كردند. صحابه پاك و حاملان قرآن و علوم قرآن را پیوسته به دست شكنجه و تبعید و آزار سپردند و آواره بیابانها و سر به نیست زندآنها كردند. آمران به معروف و ناهیان از منكر را خوار داشتند و به كام دژخیم انداختند. دمبدم زندان ساختند و آنها را از احرار و آزادگان انباشتند. حقوق مسلمان و غیر مسلمان را ضایع گذاردند. مقررات اهل ذمه- را كه اسلام تعیین كرده بود- زیر پا هشتند. به خاطر ازدیاد ثروت حكومت، طلب جزیه را به قبول مسلمانی اقوام مقدم داشتند و... و این چگونگی، در حكومت عباسی نیز ادامه داشت. بنابراین، طبیعی است كه مردم كشورهایی چون ایران، كه به خاطر توحید و عزت و سربلندی و نجات و آزادگی و علم و شرف و تقوای اجتماعی به اسلام گرویده بودند، از حكومت عرب اموی و عباسی متنفر باشند، و به دنبال حقیقت اسلام به جستجو برخیزند و طبعاً به سوی ائمه معصوم و عادل از آل محمد «ص» سوق داده شوند، و با دیدن روش علی عملی و تقوای ژرف و سلوك اسلامی و موضع انسانی آن پیشوایان، به بطلان حكومت غاصب بیش از پیش واقف گردند.

آری، حكومتی ضد اسلامی و غیر قرآنی، چگونه می توانست مردمانی را خرسند بدارد كه به آهنگ حكومت انسانی توحید، آیینی را پذیرا شده بودند؟ این بود كه برای بسیاری از مردم بیدار، آن چگونگی، قابل تحمل، بلكه قابل قبول نبود. برای اینكه مساله دیگری نیز وجود داشت، چون گذشته از دوره اموی و عباسی، به دوره خلفای راشدین نیز كه بازنگریم و در وقایعی، مانند واقعه «فدك»[21] و واقعه خالدبن ولید و مالك بن نویره دقت كنیم، می بینیم كه در همان دوره نیز، و حتی در نزدیكیهای رحلت پیامبر، حركاتی شده است دوره از موازین فقه و مبانی اسلامی، حركاتی كه بیشتر در جهت استقرار حكمرانی بوده است، نه در جهت بسط

[صفحه 110]

حدود اسلام و احكام قرآن.[22] .

خوب، حال كه چنین بوده است و حال بدین منوال، ملل مسلمان جهان، در برابر این سوال قرار می گیرند، كه پس از در گذشت پیامبر كه چنین شد، چرا شد؟... و این چگونگی از دو حال بیرون نیست:

اول: این كه اصحاب پیامبر، همگی، به دستورات پیامبر، وفادار ماندند و خود تماماً از صدیق ترین و مومن ترین مردان روزگار بودند و كمترین بی وفایی نسبت به خواسته ها و دستورات پیامبر و قرآن نشان ندادند. و این گروه كه در تاریخ، به نام صحابه و اصحاب، معرفی می شوند و به دیگر سخن: هر كس كه عنوان «صحابی» داشته و به نحوی، از اصحاب به شمار بوده است- همه، بدون استثنا، مردان خدا و دین بودند و همه دستورات پیامبر را عملی كردند و كمترین تحریف یا انحرافی را باعث نشدند و ذرهای خیانت نكردند و هیچ گونه نفاقی و هیچ منافقی در میان آنان نبود و... اگر این است، و با این وصف چنان شده است، كه تاریخ گواه است، پس باید بپذیریم كه اسلام دینی بوده است یك ربع قرنی و برای چندین سال، و بیشتر از این، قدرت اداره و رهبری نداشته است.

دوم: این كه نه، این گونه نیست، بلكه مجموعه تعالیمی را كه پیامبر به صورت قرآن و سنت به جا گذاشت- چنانكه هم قرآن كریم و هم خود پیامبر گفته اند- برای خوشبختی همه جانبه و سعادت مادی و معنوی همیشگی انسانها بسنده بود، و در اسلام قدرت رهبری همه جوامع بشری- یا چنانكه اسلام

[صفحه 111]

می خواهد: جامعه بشری- تا روز رستاخیر وجود داشت، كه تا دورترین نقطه ای كه یك خانواده انسانی در آن زندگی كند برسد و هدایت كند، اما پس از درگذشت پیامبر- چنانكه گفتیم- مسئله «انقلاب علی الاعقاب»، پیش آمد. این سیر قهقری با كنار گذاشتن علی بن ابیطالب آغاز گشت، و از روز فوت پیامبر مسائل دیرینه زنده شد. یعنی تا پیامبر مرد، بسیاری از آنچه می رانده بود زنده شدن و جان گرفت و بسیاری از آنچه را زنده كرده بود می راندند. وعدهای از صحابه، چنانكه درخور بود و توقع می رفت، به اسلام و سفارشهای پیامبر وفادار نماندند. و سنت پیامبر- از جمله سنت متواتر غدیر و سنن مربوط به پیروی از عترت- را بر طاق هشتند. و عترت را كه رهبر شعار قرآن بودند، و هم مصداق آیاتی چند از كتابی آسمانی و هم مصداق و محتوای مقدار بسیاری از سنت كه به پیروی از آنان امر كرده بود، منزوی كردند. و حدیث متواتر در نزد فریقین (سنی و شیعه)، یعنی حدیث «ثقلین»[23] را مانند بسیاری دیگر از احادیث

[صفحه 112]

صریح این مقوله، مقوله رهبری، ناشنیده انگاشتند. و اندك اندك حكومت هایی در راس جامعه قرآن قرار گرفتند كه از اسلام جز اسم چیزی نداشتند. و این همه، باعث ركود حركات سازنده اسلام شد، نه اینكه خود اسلام نارسا باشد. به دیگر سخن، اگر همه تعالیم اسلام عملی می شد مخصوصاً آنچه از همه مهمتر بود و پیشوانه همه، یعنی تعالیم مربوط به رهبری، اسلام جهانی می شد، اما پس از در گذشت رسول، برخی را گرفتند و برخی را رها كردند. و معلوم است كه چون نسخه طبیب را، برخی به كار بندیم و برخی نه، بهبود نیابیم، تا چه رسد به نسخه دین. و این همان سخن معقول شیعه است كه:

پیامبر به ایجاد عظیم ترین دگرگون كردنها و انقلابها موفق شد و مردهترین جامعه را به زنده ترین جامعه تبدیل كرد، و به پرورش گروهی از بزرگترین انسانهای تاریخ كام یافت و كسانی چون علی، ابوذر، مقداد، سلمان، عمار یاسر، عثمان بن مظعون، عبدالله بن مسعود، قیس بن سعدبن عباده و... را پرورش داد. اما پس از او چنانكه معلوم است همه آنچه خواسته بود و سفارش كرده بود عملی نشد. از این رو اسلام به مقصود نهایی خویش نرسید و از برآمدگاه خورشید تا فروشدگاه آن را نگرفت. و به دست یزیدها و ولیدها و مروآنهاو حجاجها و منصورها و متوكل ها و شریر قاضیها و قاضی ابویوسفها و ماوردیها و... افتاد و هلم جرا. و در حقیقت با مرگ پیامبر، اصل اسلام، منزوی گشت و به صورتی در سینه حاملانی چون علی و ابوذر و عمار یاسر و ابن مسعود و... دفن شد.

و اینهاست و این حقیقتها، كه اكنون، بیشتر محققان بیغرض جهان و نوع

[صفحه 113]

روشنفكران سایر مذاهب اسلامی نیز بدآنها توجه یافته اند و آن را صریح یا به اشاره گفته اند و بازشناسی تشیع را- به منظور بازشناسی اسلام، و برای آرمان وحدت اسلامی- لازم و ضروری دانسته اند.

پس اگر می بینیم كه فقه شیعه را در الازهر تدریس می كنند و حتی فقیهان مطلع و متخصصان حقوق تطبیقی، آن را بر فقه مذاهب دیگر ترجیح می دهند،

اگر بر «نهج البلاغه» حتی با خطبه «شقشقیه»، كه تخطئه صریح موضع خلفاست از جانب امام بارها شرح می نویسند و آن را مكرر چاپ می كنند،

اگر در تاریخ اندیشه اسلامی، خطب علی «ع» را نقطه آغاز فلسفه اسلامی معرفی می كنند،

اگر می گویند: «نخستین متكلم (سخن گو و صاحب نظر درباره اعتقادات و عالم به ایدئولوژی) در اسلام، علی بن ابیطالب بوده است »،[24] .

اگر امام چهارم، زین العابدین علی بن الحسین «ع»، را برتر از حد و صف می دانند،[25] .

[صفحه 114]

اگر زیر این عنوان: (دعاهای امام زین العابدین و استفادهای كه مسلمانان می توانند از آنها بكنند)، مقاله می نویسند،[26] .

اگر امام باقر و امام صادق را استادان ائمه مذاهب اربعه می شناسند،[27] .

اگر زیر عنوان «جعفر الصادق رائدالسنة و الشیعه» كتاب می نویسند،[28] .

اگر می گویند: «اگر ما مبداء مذاهب اربعه اهل سنت... و حتی تفسیر و نحو

[صفحه 115]

عربی را جستجو كنیم، باز هم ریشه آن به قدوه علم علی بن ابیطالب می رسد».[29] .

اگر می گویند: «بستگی مدرسه حدیث و فقه بلخ، با آل محمد، عین از قرن دوم و اوقات حیات امام ابوحنیفه است».[30] .

اگر دهها كتاب و مقاله و رساله، درباره حضرت علی و قیام بانوی اكرم حضرت زهرا، و ابوذر غفاری و دیگر بزرگان و دعات شیعه تالیف و نشر می كنند،

اگر دیوانهای سترگ و كوبنده شاعران بزرگ و در گیر شیعه را، مانند سید شریف رضی (م 406) و ابوالحسن مهیار دیلمی (م 428) و... همواره با مقدمه و شرح چاپ می كنند،

اگر شب عاشورا، درجامع الازهرا، به تجلیل و تحلیل فلسفه قیام حسینی می پردازند و كتاب «سموالمعنی فی سموالذات» را، به عنوان خاطره یك شب عاشورای الازهر می نگارند،[31] .

اگر مذهب جعفری را مذهب رسمی می شناسند و به جواز پیروی اهل سنت از آن فتوی می دهند و بدین گونه چهار چوبه مذاهب اربعه را می شكنند، و سرانجام،

[صفحه 116]

«حق اكبر» را می شناسند،[32] .

اگر با صراحت تمام می گویند:

دست یافتن به فقه آل محمد، دست یافتن به عدالت و هدایت و به ایمنی از گمراهی است، و دست یافتن به فقهی است هماهنگ با قرآن، تا ورود به بهشت[33] .

اگر می گویند:

ما آرزو می كنیم كه مجتهدان و متفكران شیعه همواره بكوشند باری نشر و تعمیق نظریه معنوی شیعی، یعنی دوست داشتن خاندان پیامبر، همان نظریهای كه در عمق و نهاد مذهب شیعه جای دارد، و پیوسته این مذهب را شكل داده است...[34] .

اگر می گویند:

بسیاری از محققان، چه در شرق و چه غرب، چه در گذشته و چه اكنون نظرهای نادرست بسیاری درباره شیعه دادهاند، بدون هیچ دلیلی و مدرك

[صفحه 117]

قابل اعتمادی. از نظرها را برخی از مردم بازگو می كنند، بی آنكه از خود، درباره صحت و سقم آنها، سوال كنند. یكی از عواملی كه باعث شده ست حق شیعه به دست اینگونه محققان پایمال شود، بی اطلاعی این محققان است از كتابهای خود شیعه و بسنده كردن آنان به كتابهایی كه دشمنان شیعه وشتهاند... یكی دیگر از عواملی كه باعث شده است حق شیعه پایمال شود، استعمار غربی است كه همواره خواسته است شكاف میان سنی و شیعه، در این عصر، بیشتر شود و امت اسلام دچار تفرقه و تجزیه گردد. از این نرو به برخی از مستشرقین پرورده دست خود، اشاره كرده است تا این ظریات اختلاف انگیز و دور از انصاف و غیر مطعانه را، به نام بحث آزاد علمی و دانشگاهی (آكاومیك)، نشر دهند...[35] .

اگر می گویند:

مجله «الازهر» از آن همه مسلمانان است، از این رو ما امیدواریم علما و استادان شیعی مذهب، اخبار و مقالات و عقاید خویش را بفرستند تا در این مجله چاپ كنیم و انتشار دهمی. ما از این كار استقبال می كنیم.[36] .

اگر می گویند:

سیاست اموی و عباسی، در سر صورت دادن به مذاهب اربعه، نقش عمدهای داشته است. شیعه در طول هشت قرن، تحت فشار سنگین این

[صفحه 118]

دو حكومت بوده است. علمای شیعه با تاثر از جریانهای گذشته به احیای راستین فرهنگ و بازسازی كاخ معارف اسلامی دست زده اند. شیعه مردمی مومن و پایبند به عقیده اند. ایمان این فرقه تقلیدی و زبانی نیست. و همین ایمان عمیق و جهان بینی مبتنی بر مبانی اعتقادی است كه شیعه در هر قرنی خود به تنهایی آن را زنده نگاه داشته است. و همین ایمان، سر نشاط و پیگیری است كه در دعوت شیعه ملحوظ است. و همین است سر آن همه فتوحات علمی پیاپی در تالیفات شیعه، و این است راز آن فریاد خاموش نشدنی كه از كتابهای شیعه، همواره، طنین افكن است...[37] .

اگر می گویند:

چرا به مصر نمی آیید؟! چرا در مجالس و كنفرانس های علمی كه در مصر تشكیل می یابد شركت نمی كنید؟ وهابیها، كه همه فرق و مذاهب اسلامی با آنان مخالفند، به مصر می آیند و كتابهای ابن تیمیه و امثال او را نشر می كنند. كتابفروش مصری نیز هنگامی كه می بیند این كتابها بازار دارد به نشر آنها می پردازد. با این حال، آیا در میان شما شیعه یك تن پیدا می شود كه بیدار گردد و به این سرزمین بیاید و كتابهای شما را چاپ كند و نشر دهد؟ كتابهایی كه در مصر چاپ می شود، به همه جهان سرازیر می شود. من نمی دانم چرا علمای شما متوجه این موضوع نیستند، و چرا بازرگانان و توانگران شما كاری نمی كنند[38] .

[صفحه 119]

اگر می گویند:

خوشبختانه، اهل سنت در دوست داشتن خاندان پیامبر و یاری و تقدیس آنان، با شیعه هماهنگند، و در گرایش قلبی ژرف به امام بزرگ علی بن ابیطالب و سزاوارتر بودن امام و فرزندانش برای خلافت، چون شیعه می اندیشند، و قبول دارند كه منزلت حضرت علی نسبت به پیامبر «ص»، منزلت هارون (وصی حضرت موسی) است نسبت به موسی...[39] .

اگر می گویند:

ما باید در این عصر دین را دوباره و از نو بفهمیم. و در این باز فهمی مراحل وجود دارد. یكی از مهمترین این مراحل، تحقیق درباره چیزهایی است كه از پیشینیان به ما رسیده است... یهودیان برای ایجاد ناهماهنگی در فرهنگ اسلامی كوشش كرده اند. رجال حكومت و خلافت، در طول قرنها، برخی از حقایق را پنهان نگاه داشته اند. همینگونه، مسائل تازهای كه اصل دینی و اسلامی نداشته است مطرح ساخته و در میان مسلمانان رواج داده اند. مستشرقین... نیز، در توسعه و نشر اختلاف میان مسلمانان نقش عمده ای به عهده گرفته اند. اكنون ما باید گذشته

[صفحه 120]

را، از راه بحث و پژوهش، مانند كف دست روشن كنیم، تا بتوانیم دریافت اسلامی تازهای داشته باشیم. بنابراین هیچ غیر متخصصی و غیر پژوهنده و محققی حق ندارد درباره چیزی كه نمی داند سخنی بگوید یا بنویسد. شكی نیست كه ما باید درباره مذهب شیعه كه یكی از مهمترین مذاهب بزرگ اسلامی است و بیش از100 میلیون مسلمان، در هند، ایران، عراق و... اهل این مذهبند تحقیق كنیم، تا بتوانیم به هدف خویش، كه اتحاد اسلامی است در چهارچوبه كتاب اللّه، قرآن، برسیم. این مذهب اسلامی نیز، دارای پیهای استوار فكری است و در فش آن همواره در اهتزاز است... علمای شیعه نیز مانند علمای سنی، همه مفاهیم دینی را بر پایه قرآن و سنت نبوی قبول دارند و می فهمند. تحقیقات و پژوهشهای علمای شیعه، در كلیت فرهنگ بزرگ اسلام، ارزشی ویژه دارد. شیعه در زنده كردن فرهنگ اسلامی میدان داریهای بسیار كرده است. حقیقت این است كه من در شیعه پشتكاری ممتاز، و فرهنگی كم مانند، و فطرتی مستقیم می بینم.[40] .

اگر می گویند:

شیعه مذهب اسلامی عظیمی است... موضعگیری شیعه خبر می دهد از دلهایی آباد و سرشار از ایمان، راست و صادق در احساس، آزاد دراندیشه و یكدل و یكزبان در تصمیم. اینهاست آنچه برادران شیعه ما، در سراسر كشورهای اسلامی: عراق، ایران، بحرین، یمن، هند، پاكستان و... بدان معروفند. این خطای آشكار است كه كسی بپندارد شیعه در كشاكش پیشامدهای هولناكی كه معاویه آتش آنها را روشن می كرد،

[صفحه 121]

پدید آمده است. نه، چنین نیست، بلكه این مردم از لحظه فوت پیامبر(ص) به دنبال علی رفتند و شیعه و پیرو او شدند، یعنی روزی كه انصار دعوی خلافت داشتند، و دیگر عرب آن را برای مهاجرین می خواستند، و بنی هاشم برای خاندان رسول. و این اختلاف را عمر از بین برد، اما عمر در مورد خلافت، نظری فلسفی و دور اندیشانه و عمیق نداشت. زیرا او درباره این نظریه فلسفی كه حوادث صدق آن را نشان داد به خطا رفت. نظریه این بود كه می گفت با خروج خلافت و ولایت مسلمین از خاندان محمد(ص)- اگر چه به دست ابوبكر و عمر و عثمان باشد- خلافت به صورتی در می آید كه هر كسی از آن دیگری قویتر است و داهیتر آن را تصرف كند، و مقام جانشینی پیامبر، هدف و مقصدی می شود برای هر طمع ورز یا خطر جو. (چنانكه چنین هم شد). اما اگر خلافت، تنها و تنها، در دست آل محمد بود، همراه عمل به اصول شوری و خیراندیشی اسلامی، یعنی اگر عمر «رض» این نظریه را تایید كرده بودو یرو آن شده بود، و در آن به گونهای ژرف اندیشیده بود (یعنی اگر در طرف علی بن ابیطالب قرار گرفته بود و برای رسیدن حق به صاحب آن كوشش كرده بود) این همه مصیبت و سوك در اسلام رخ نمی داد. بلكه اسلام، تا جاودان، زنان بالاترین، پرنفوذ ترین، نور افشان ترین و هدایت آفرین ترین دین در می آمد... این است آنچه من از مطالعه این گنج راستین احادیث[41] و آداب انسانی-[42] كه شیعه در سراسر كره زمین به داشتن آنها مشهورند- دریافتم...[43] .

[صفحه 122]

اگر می گویند:

امام جعفر صادق (م 148)، پیشوای فقه شیعه، استاد دو امام مذهب سنی است: ابوحنیفه نعمان (م 150) پیشوای مذهب حنفی، و مالك بن انس (م 179) پیشوای مذهب مالكی. ابو حنیفه خود بدین امر اقرار كرده و گفته است: «لو لاالسنتان لهلك النعمان»- (یعنی: اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاك شده بود). مقصود او دو سالی است كه نزد امام جعفر صادق (ع) می رفته و چیز می آموخته است.[44] .

اگر می گویند:

مصیبت بزرگ وقتی روی می كند كه گروهی تازه كار (و كم معلومات)، با عنوان دانشمند و استاد پیدا می شوند و در جامعه آگاهی و اطلاع خودنمایی می كنند! كاش این كسان فروتن بودند و وقتی می خواستند به فرقهای از فرق اسلام، و بیشتر از همه به شیعه، حمله كنند خود را بالاتر از آنچه هستند، جا نمی زدند، و با این كار روش بحث علمی را تباه نمی ساختند و دروازه علم و شناخت را به روی خود نمی بستند. با كمال تاسف باید بگویم، استاد ما احمد امین یكی از همین كسان بود، یعنی كسانی كه به هنگام شناخت یكی از اركان عظیم تمدن اسلامی ركنی كه شیعه بر همه بانیان این تمدن و پدید آورندگان میراث اسلامی در پایه گذاری آن تقدم دارد خود را از رسیدن به معرفت درست محروم كردند. و این ننگ را تاریخ به نام آنان ثبت كرد...[45] .

و اگر می گویند:

نوشتن كتاب و مقاله درباره ائمه آل محمد عبادت است، پس باید به

[صفحه 123]

بهترین وجه انجام گیرد. گفتگو درباره آنان، زندگی در زندگی است. برای روشن كردن تاریخ آنان كمر بستن توفیقی است كمیاب. و با اخلاص درباره آنان اندیشیدن عنایتی است نه چندان در دسترس، و تنها درخور مردان خدا...[46] .

و اگر می گویند:

ما شیعه ایم، ما از خواندن تاریخ شیعه شدیم...[47] .

اینها، و ده ها و ده ها امثال اینها، همه و همه، مظاهر این بازشناسی است. پس، خلاصه این قسمت از سخن این شد كه آنچه تداوم پیشروی اجتماعی- تربیتی قرآن را كند كرد، مسئله تشتت صحابه و اختلاف آنان بود، كه برخی خود باعث این اختلاف شدند و برخی در برابر آن سكوت كردند و به كمك صاحب حق نشتافتند...

این است آنچه هست و این است كه برخی از پژوهشگران بیگانه كه درباره مسائل اسلامی مطالعه كرده اند، گفته اند:

25 سال پس از رحلت پیامبر، علی پیشوای مسلمین گردید. در ظرف این 25 سال، همه چیز تغییر كرده بود. مسلمین عربستان دیگر آن قهرمانانی نبودند كه جان خود را در راه پیروزی پیغمبر فدا می كردند. امروز مشتهیات نفسانی تحریك شده و رور نفعجویی و كامرانی غلبه

[صفحه 124]

داشت نه رور جنگ و جهاد. در مكه و مدینه و در سراسر عربستان، هجوم همه به جانب زر بود. هنگامی كه در راس حكومت اسلام، یك مرد دولتمند صراف قرار داشت چگونه ممكن بود وضع غیر از این باشد. «چطور زر ناب بدل به عیار قلب گردید؟» این پرسشی بود كه علی، در ساعتی كه زمام امور اسلام را به دست گرفت از خود كرد. و با اندوه و اضطراب با خود می اندیشید: آیا خواهد توانست جریان اوضاع را تغییر داده، و این امپراتوری را كه بدو سپرده شده وباره به سنن و شعائر مقدس عصر پیغمبر باز گرداند...

و چرا در این مقام، استشهاد كنیم، به گفته دیگر و دیگران؟ امام خود، در آغاز خلافت خویش، هنگامی كه مردمان در مدینه، با اصرار با او برای خلافت بیعت كردند، آشكارا این حقیقت را گفته و بر زبان آورده است. و امام خود شاهد و ناظرعینی چگونگیهای احوال امت، در آن 25 سال بوده است، از این رو سخن او بیان واقع محض است.

الا وان بلیتكم قد عادت كهیئتها

یوم بعث اللّه نبیه. ..[48] .

- اكنون مصیبت و گرفتاری (اداره و رهبری) شما به یقین به حالت آن روز باز گشته است كه خداوند پیامبر خود را برانگیخت.

امام آشكارا و صریح، 25 سال گذشته را، دوران تباهی جامعه اسلامی و بازگشت امت به چگونگیها و عادات و احوال جاهلیت می خواند، و اینكه هم اكنون كسی كه بخواهد شما را به عنوان امت قرآن و جامعه مسلمان رهبری كند و به صلاح و اصلاح آرد، باید از صفر شروع كند، و به نخستین مراحل

[صفحه 125]

پیریزیهای اسلامی و قرآنی باز گردد. و همین كار و وظیفه ای بود كه امام بر عهده گرفت و به آهنگ آن به پا خاست و كمر بست، اما معاویه ها و كسانی كه در كمین انتقام جویی از دین توحید بودند نگذاشتند. آری، 25 سال خانه نشینی و 5 سال بلوی نشانی، بلوایی انگیخته از سوی پیمان شكنان (ناكثین) و ستم گستران (قاسطین) و دین تباهان (مارقین).

و معنای حدیثی كه سنی و شیعه روایت كرده اند، همین است. پیامبر اكرم فرمود:

بدء الاسلام غریباً و سیعود كمابدء.

اسلام، در آغاز، تنها و بی یار بود و ناآشنا، و زودا كه همان سان شود.

و این چگونگی، در واقع، از روز رحلت پیامبر آغاز شد. آیا به شهادت همه عالم، پس از پیامبر كه بانی اسلام بود، اسلام یاری و یاوری و عالمی و فقیهی و قاضیی و مفسری و سلحشوری و گسترنده ای عظیم تر و صمیمیتر و شجاع تر و دلسوزتر و آشناتر و سابقه دارتر و فداكارتر از علی داشت؟... علی نه تنها مومن به اسلام بود، بلكه اعلم صحابه بود و صاحب وسیعترین فرهنگ قرآنی و نیرومندترین وجدان اسلامی، و به تعبیر نویسنده مسیحی، جرج جرداق: «ضمیر عملاق». این علی بود كه از كودكی در دامن وحی و اسلام پرورش یافته بود، این علی بود كه در هر لحظه كه جزئی از بنای اسلام پیریخته می شد در كنار بانی اسلام بود، این علی بود كه روز نخست برای نشر اسلام با بانی بزرگ همدست و هم پیمان بود، این علی بود كه از لحظه بعثت تا لحظه رحلت همه جا با پیامبر بود و همه وقت در خدمت او، و این علی بود كه به گفته فلسفه دان مصری، دكتر علی سامی النشار، «ربانی امت» بود. اكنون اگر چنو كسی را، «ربانی

[صفحه 126]

امت»[49] را و بزرگترین یار اسلام را از جریانهای اسلام جدا سازند و كنار گذارند، غربت اسلام آغاز نشده است؟[50] آری، روزی كه پیامبر در گذشت، اسلام هم محمد را از دست اد هم علی را. و مگر غربت چیست؟ و واقع این اسن كه اسلام حقیقی، همان سان كه با مجاهدات علی آفتابی شد با تاراندن علی صحنه مسجد و جامعه غروب كرد، تا سرانجام كه به گفته نویسنده عرب، دكتر علی الوردی:

دین مساواتی را كه پیامبر آورد، با علی بن ابیطالب در یك قبر مدفون شد.[51] .

پس آنچه را باید به مسلمین و بویژه مولفین و ارباب مطبوعات و خطبای آنان توصیه كرد، احترام به سلف است، اما این احترام به سلف اسلام، به خاطر اسلام و به حرمت اسلام، توصیه می شود، بنابراین تا حدی خواهد بود كه به خود اسلام و ارزیابی قدرتها و نیروهای آن و بازفهمی مسائل و تعالیم آن صدمه ای نداشته باشد.

[صفحه 127]



صفحه 96، 97، 98، 99، 100، 101، 102، 103، 104، 105، 106، 107، 108، 109، 110، 111، 112، 113، 114، 115، 116، 117، 118، 119، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 126، 127.





    1. در این باره كه اصحاب پیامبر، از هیچ گونه مخالفتی با یكدیگر ابا نداشتندارزیابی قدرتها و نیروهای آن و بازفهمی مسائل و تعالیم آن صدمه ای نداشته باشد.و اینگونه مخالفتها را دلیل بددینی یا كفر و خروج از اسلام نمی دانستند، آنقدر شاهد و مدرك در تاریخ و حدیث اسلام هست كه نمی توان آن همه را در یكجا گرد آورد. بنابراین از باب عمل به روش خود اصحاب، اگر شیعه نسبت به برخی از صحابه بی اعتقاد است نباید بر او نقص گرفت، یا خدای ناكرده، شیعه را به این علت، تفسیق یا تكفیر كرد. زیرا كه این كار بر خلاف عمل خود صحابه است. در اینجا برای نمونه، یك مورد فقهی را می آورم. در كتاب «صحیح ترمذی» (كه یكی از شش كتاب معتبر اهل سنت است پس از قرآن كریم) درباره «متعه» كه اینقدر از بابت آن به شیعه حمله كردهاند، چنین آمده است: «مردی از اهل شام، از عبدالله بن عمر، درباره متعه پرسید. عبدالله گفت: حلال است. آن مرد گفت: پدرت (یعنی عمر)از آن نهی كرده است. عبدالله بن عمر گفت: اگر كاری را پدرم نهی كرده باشد ولی پیغمبر اجازه داده باشد، آیا ما سنت پیامبر را ترك می كنیم و دنبال حرف پدرم می رویم؟ (الفصول المهمة فی تالیف الامة 64، چاپ 4) و در سراسر فقه مسائل بسیاری از این قبیل هست كه در آنها بر خلاف نظر یا عمل پیامبر عمل كردهاند و فتوی دادهاند از جمله رجوع شود به كتاب «النص و الاجتهاد» به این موضوع، برخی از بزرگان علمای اهل سنت نیز توجه به اعتراف كردهاند، مانند ابن ابی شیبه (م 235) كتاب عظیم «المصنف».
    2. «شرر المقاصد»، به نقل از «تتمةالمنتهی» 46.
    3. «فجر الاسلام» 78.
    4. اشاره است به بیعت شكنانی كه باعث فراهم آمدن جنگ «جمل» شدند.
    5. اشاره است به بیعت شكنانی كه باعث فراهم آمدن جنگ «جمل» شدند.
    6. جالب توجه (و مایه تاسف) است كه بر شیعه طعن زدهاند كه قائل به «عصمت» است، یعنی بیگناه بودن و بری از اشتباه بودن چهاردهتن، به تایید و خواست الهی آنگاه خود هر عربی را كه نام صحابی بر خویش نهاده است، به نوعی، معصوم می دانند و بری از اشتباه و هوی و هوس و تمایلات نفسی، و هر كاری را كه كرده است درست تلقی می كنند، نهایت نام را عوض كرده اند، به جای «عصمت» گفته اند «عدالت».
    7. رجوع شود به كتاب مهم «النص و الاجتهاد».
    8. البته عدالت جمیع صحابه، از روزگاران قدیم مسئلهای اختلافی بوده و در میان مسلمانان بر سر آن، بحثها رفته است. در این مقوله مهم، گروهی از محققان اهل سنت، بخصوص در روزگاران اخیر با ما بیشتر هماوا شدهاند و پی بردهاند كه تایید دربست صحابه و چهره قدیس دادن به هر كسی كه هر طور شده عنوان صحابی به او دادهاند، مسئله ای بوده است بیشتر سیاسی تادینی. در این باره از جمله رجوع شود به كتاب «اضوا علی السنة المحمدیة» تالیف استاد شیخ محمود ابوریه مصری، فصول مربوط به «عدالة الصحابة».
    9. خلاصه «واقعه حره» این است: مردم مدینه، پس از شهادت حضرت امام حسین «ع»، بیعت خود را با یزید نقض كردند. یزید مسلم بن عقبه مری را با سپاهی گران از شام به مدینه فرستاد. چون مسلم با سپاه خود به سنگستان نزدیك مدینه، معروف به «حره راقم» رسید، مردم مدینه برای دفاع در آمدند. سپاهیان به كشتن مردم دست زدند و جمعی بسیار بكشتند. مروان بن حكم پیوسته مسلم بن عقبه را به كشتن مردم مدینه تحریض می كرد، تا خلقی عظیم كشته شدند. مردم تاب نیاورده به حرم پیامبر پناه بردند. سپاه مسلم سواره وارد مسجد پیامبر شدند و در آنجا نیز چندان از مردم بكشتند كه مسجد و حرم پیامبر را خون بگرفت. سپس ملم بن عقبه دست تعدی به اموال و اعراض مردم مدینه دراز كرد و اموال و زنان را تا سه روز بر لشكر خویش مبار ساخت. لشكر شام كه دین نداشتند و به حكم «الناس علی دین ملوكهم» آیینی جز آیین یزید نمی دانستند، به تجاوز و تعدی ور بودن اموال و نزدیكی با زنان پرداختند، تا حدی كه گفتهاند در مسجد پیامبر نیز زنا كردند. برخی از مورخان گفتهاند، پس از واقعه حره، هزار زن بی شوهر فرزند زنا زاییدند، كه آنان «اولاد الحرة» نامیده شدند. ابن قتیبه گفته است: «در واقعه حره 17 تن از صحابه به كشته شدند» (الامامة و السیاسة). پس از این قتل و غارت عام و فساد تام، مسلم بن عقبه مردم را به بیعت با یزید فراخواند و هر كس ابا می كرد او را می كشت. همه اهل مدینه، جز امام زین العابدین «ع» و یكی از پسر عموهای امام، بیعت كردند....
    10. «دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة» تالیف استاد سید حسن الامین لبنانی، ج 9:1.
    11. «نشاة الفكر الفلسفی فی الاسلام»، ج 2و، ط- چاپ دارالمعارف مصر.
    12. مقصود ناكامیهایی است كه اشراف و فزون طلبان، در روزگار مساوات اسلام دیده بودند و از ربودن حقوق دیگران ناكام گشته بودند.
    13. بر بیان این محقق بیفزایم كه آنچه را با امام كرد با اسلام كرد، زیر امام جز نمونه مجسم اسلام نبود. معاویه در مبارزات و دشمنیهایش با امام، با چیزی و كسی مبارزه و دشمنی نمی كرد جز با حقیقت متجسد اسلام.
    14. «علی و مناوئوه» تالیف دكتر نوری جعفر، چاپ دوم، قاهره، مطبوعات النجار 10:1394 تا 11.
    15. این تعبیر را بانوی بزرگ اسلام، در سخنرانی معروف خویش در مسجد مدینه- كه پیشتر نیز بدان اشاره شد در حق آنان به كار برده است و از این آیه كریمه اقتباس فرموده است:

      «و ما محمد الارسول، قدخلت من قبله الرسل، افائن مات او قتل، انقلبتم علی اعقابكم؟ و من ینقلب علی عقبیه، فلن یضراللّه شیئاً، و سیجزی اللّه الشاكرین» )سوره 3، آل عمران، آیه 144).

      یعنی:

      محمد فرستاده است، پیش از او فرستادگان فراوان گذشتند. اكنون اگر او بمیرد، یا او را بكشند، آیا شما به چگونگیها و اوضاع گذشته خود باز می گردید؟ كسانی كه چنین كنند و بازپس گردند به خدای گزند نرسانند هیچ. و خدای پاداش دهد سپاس داران را.

    16. چنانكه ابن خلدون گوید: «و طلت دماء اهل البیت فی كل ناحیة...» «تاریخ ابن خلدون»، ج 3:4- چاپ افست بیروت.
    17. گواینكه بیشتر سربازان و فرماندهان مخلص اسلام، به همان نیت نشر دین وتعالیم، پیش می راندند، اما سردامداران، در همه موارد، چنین نبودند.
    18. «الصراع بین الامویین و مبادیؤ الاسلام» تالیف دكتر نوری جعفر، چاپ بغداد (1953) نیز «خدمات متقابل اسلام و ایران»- تالیف مرتضی مطهری، چاپ تهران، شركت انتشار، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
    19. دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی
      آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور


      .

    20. معلوم است كه مقصود از این عرب، بنی امیهاند و دیگر اعرابی كه كار گزار و دنباله رو بنی امیه بودند... نه اعراب فداكار و مخلص صدر اسلام، كه با ایمان آوردن به اسلام و فداكاریها و جانبازیهای خود در راه این دین و كمك به پیامبر اكرم، باعث نضج یافتن دین خدا و نشر آن در جهان شدند، و ملتها و اقوام دیگر، از جمله ما ایرانیان، به وسیله آنان با اسلام و مسلمانی و قرآن و قبله، آشنا شدیم.
    21. «فدك فی التاریخ»، از سید محمد باقر الصدر، چاپ نجف، دیده شود.
    22. «الغدیر»، ج 10.
    23. حدیث «ثقلین» یكی از معروفترین احادیث اسلام است و متواتر نزد سنی و شیعه: «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی...» پیامبر فرمود: «من درمیان شما دو شیء گرانقدر به جا می گذارم: كتاب خدا و خاندانم (مقصود علی و ائمه طاهرین است كه در روایات دیگر تصریح شده است) تا هنگامی كه به این دو، چنگ در زنید و از آنها پیروی كنید، گمراه نخواهید بود. این دو از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند (یعنی تا قیامت») فراوانی مآخذ این حدیث، از طریق خود اهل سنت وحشت آور است. از جمله 6 جلد از كتاب عظیم «عبقات الانوار» (تالیف علامه مجاهد كبیر میر حامد حسین هندی م 1306 ه.ق) ویژه سند و شرح این حدیث است از طریق علمای اهل سنت. در این كتاب از جمله نقل شده است از گروهی از عالمان بزرگ اهل سنت كه گفته اند:

      «چون پیامبر اكرم، خاندان خود را در این حدیث، با كتاب خدا (قرآن) قرین و ردیف قرار داده است و قرآن تا ابد در میان امت باقی است، معلوم می شود كه از خاندان او نیز، همیشه، كسی كه شایسته مقام هدایت باشد وجود دارد».

      و در اینجا می بینمی كه بزرگان اهل سنت به وجود «امام باقی» و «امام زمان» از خاندان پیامبر، بر پایه گفته خود پیامبر، اعترافات كرده اند بجز اعترافات و احادیث بسیار دیگر، در این مقوله، كه از اهل سنت رسیده است.

    24. «الفرق بین الفرق» بغدادی 17، نیز «مذاهب الاسلامیین» دكتر عبدالرحمان بدوی، ج 675:1.
    25. دكتر علی سامی النشار مصری می گوید: «تنها فرزندی كه از حسین ماند علی بن الحسین بود. او برای شیعه، بلكه برای همه مسلمانان، سنتی دیگر پیریزی كرد. به اجماع اهل سنت و جماعت و شیعه، او به «زین العابدین» (زیور خداپرستان)، «سجاد» (بسیار سجده كننده در عبادت)، و »ذی الثفنات» (صاحب پیشانی و زانوهای پینه بسته از بسیاری نماز) ملقب است، لیكن لقب نخستین بیشتر معروف است. عالم بزرگ این روزگار، محمد بن زاهد الكوثری او را چنین خوانده است: «الامام الذی یجل عن الوصف» «نشاة الفكر الفلسفی فی الاسلام»، ج 117:2، چاپ سوم، دارالمعارف مصر.
    26. اشاره است به مقاله عالم و مفسر معروف مصری، طنطاوی جوهری (مولف تفسیر معروف) تحت عنوان (ادعیة علی زین العابدین و ماذا یستفید منها المسلمون) مجله (الرضوان)، چاپ الكناهور، سال سوم، شماره 4:3 تا 7 و شماره 3:4 تا 10 و شماره 6 تا 11 7 تا 14. نیز ادیب مصری استاد محمد كامل حسین، مقالهای ارد زیر عنوان «واطرفی ادعیة الامام زیر العابدین علیه السلام) (الهامهایی از دعاهای امام زین العابدین (ع» نقل از (تبویب الذریعه)، ج 34:1، پا نوشت.
    27. «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» اسد حیدر النجفی.
    28. تالیف استاد محمود عبدالقادر مصری «یادنامه علامه امینی» صفحات 513 تا 516. در اینجا100 كتاب از تالیفات علمای اهل سنت، درباره مناقب والا و عظمتهای علی و فاطمه و ائمه آل محمد «ص»، نام برده شده است.
    29. «فجر الاسلام»- احمد امین 276، «هزاره شیخ طوسی»، ج 83:1 تا 84، مقاله استاد عبدالحی حبیبی افغانی.
    30. «هزاره شیخ طوسی»، ج 85:1.
    31. تالیف استاد عبدالله علایلی.
    32. اشاره به فتوای خداپسند و حقگرای و مسلمان «شیخ محمود شلتوت»، رئیس اسبق جامع الازهر.
    33. «والظفر بفقه آل البیت، ظفر بالعدل و الهدی وبالامان من الضلال، و بكتاب الله مقتر ناًبه، حتی دخول الجنة».«معجم فقه ابن حزم الظاهری»، مجلد اول، مقدمه دوم، به قلم السید محمد المنتصر الكتانی، چاپ لبنان 39. مقدمه اول، از استاد مصطفی احمد الزرقا.
    34. «نشاة الفكر الفلسفی فس الاسلام»، ج 2ط، چاپ سوم، مصر (1385). از این كتاب گاه به خاطر حقایقی كه در آن اظهار شده است چیزی نقل كرده ام، اما در این كتاب- مانند گروهی دیگر از كتابها- درباره شیعه و تشیع و حقایق تاریخ شیعه و مفاهیم فرهنگی تشیع اشتباهات سخیفی نیز راه یافته است.
    35. استاد ابوالوفاغنیمی تفتازانی، مدرس فلسفه اسلامی، در دانشگاه قاهره نقل از كتاب «مع رجال الفكر فی القاهرة» 40 تا 41- تالیف سید مرتضی الرضوی، چاپ قاهره، مطبوعات النجار (1394).
    36. شیخ احمد حسن باقوری، از علمای مصر و وزیر اوقاف آن كشور- همان كتاب 53.
    37. دكتر حامد حفنی داود مصری، استاد ادبیان عربی، در دانشكده عالی زبان، رئیس بخش ادبیات عرب، در دانشگاه عین شمس- همان كتاب 79 تا 80.
    38. استاد ابو الوفا مراغی مصری، رئیس كتابخانه «جامع الازهر» همان كتاب 49 تا 50.
    39. استاد محمد فكری ابوالنصر، از نویسندگان و فاضلان مصر «المراجعات»، چاپ 17، قاهره، مطبوعات النجار، مقدمه 9. عبارت آخر سخن وی، اشاره است به حدیث معروف در میان سنی و شیعه، كه پیامبر اكرم، خطاب به علی بن ابیطالب فرمود: «انت منی بمنزلةهارون من موسی، الا انه لانبی بعدی»- تو نسبت به من، چون هارونی نسبت به موسی، جز اینكه پس از من دیگر پیامبری نخواهد بود. یعنی: همچنانكه هارون برادر موسی بن عمران وصی و خلیفه و جانشین او بود، تو نیز پس از من، وصی و خلیفه و جانشین من هستی. منتهی موسی خاتم نبوت نبود، و پس از او پیامبران آمدند، اما من خاتم نبوتم و پس از من دیگر تا قیامت، پیامبری نخواهد آمد.
    40. استاد عبدالهادی مسعود مصری فیومی، مدیر فهرستهای عمومی دارالكتب المصریة، و صاحب آثار تحقیقی «مع رجال الفكر فی القاهره» 215 تا 216.
    41. مقصود كتاب «وسائل الشیعه» است تالیف شیخ حر عاملی، و كتاب «مستدرك الوسائل» تالیف حاج میرزا حسین نوری.
    42. اشاره است به تعالیم والای آل محمد.
    43. محمد فكری ابوالنصر «مع رجال الفكر فی القاهره» 261 تا 263.
    44. دكتر حامد حفنی داود همان كتاب 106 تا 107.
    45. دكتر حامد حفنی داود همان كتاب 107.
    46. استاد شیخ محمد زكی ابراهیم مصری، از شخصیتهای علمی مصر، صاحب تالیفات و مقالات بسیار، و مدیر مجله «المسلم» همان كتاب 272 تا 273.
    47. دكتر بانو عایشه بنت الشاطی، استاد زبان و ادبیات عرب در دانشگاه عین شمس، استاد دروس قرآنی در دانشگاه قروبین مغرب همان كتاب 183.
    48. «نهج البلاغه»، خطبه 16، شرح ابن ابی الحدید، چاپ مصر، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 272:1.
    49. «ربانی» كسی بود كه دروی هم فقه بود هم حكمت هم ولایت، و آن كه خلق را دین خدای در می آموزد و ایشان را بر آن می دارد. «كشف الاسرار» میبدی، ج 178:2.
    50. اگر گفته شود: «در صورتی كه توده مسلمان آگاه باشد نه، و اگر آگاه نباشد چه جدا كنند و چه نكنند غربت است». گوییم صورت این سخن درست است، اما با اندكی دقت معلوم می شود كه حكم بدین اطلاق نیست. چون آگاهی توده بسته است به خواست منابع قدرت. بنابراین اگر قدرت به دست علی و امثال علی باشد، توده آگاه می شود، و راه آگاهی بر توده گشوده می گردد. اما اگر قدرت به دست معاویه و امثال معاویه باشد نه، چون آگاهی یافتن توده ها بزرگترین كمك به امثال علی بن ابیطالب است و بزرگترین ضربه بر امثال معاویه بن ابی سفیان، و به دیگر سخن: آگاهی توده نیز یكی از پدیده های طبیعی است و محكوم به احكام و قوانین علت و معلول. اگر مقتضی آگاهی موجود باشد و مانع آن مفقود، توده آگاه می گردد و گرنه، نه. و پیداست كه در حكومت امثال علی مقتضی آگاهی خلق موجود است و مانع آن مفقود، و در حكومتهای دیگر، درست به عكس است: مانع آگاهی موجود است و مقتضی آن مفقود.
    51. «نقش وعاظ در اسلام» 198.